فریاد سکوت
ادبی / داستان /دل نوشته ها

 

نجیب زاده ای در آغوشم

 

به تيرگي شب نگاه كن كه روزم را احاطه كرده و از غبار چشمانم آويزان شده

دلم فريادي مي خواهد كوه لرزان و مرثيه اي كه بي رحمان را به گريه بنشاند

كاش

يك ليوان چاي كنارم بود تا سرمايي كه در وجودم تزريق كردي را خنثي كند

اصلن مي داني؟

من يك بيمارم...

اما مي توانم غذا بپزم.بخندم و آغوشت را گرم كنم

دكتر مي گويد: دل درد دارم

او راست مي گويد دلم درد دارد

دردي كه گريبانگيرت مي شود حتا اگر در خانه اي از زمرد زندگي كني و من در همين خانه ي بي سقف از تو خوشبخترم زيرا از تمام استخرهايي كه هوس شنا داري و واژه هايي كه شكل حقيقي ندارند بيزارم

آري

درد من درد ماهی برکه ایست که وقتی از آب جدا می شود می میرد.

هنوز آغوشم بوي تو مي دهد

بوي نجيب زاده اي كه در خيالم اولين فرزند را از او باردار مي شوم و دردهاي زايمان را در رختخوابش ناله مي كنم و به همه مي گويم تكيه گاهم از محكمترين سنگ ها بنا شده

اما افسوس كه هيچ كجاي قصه ها نخواندم نجيب زاده اي دختر ساده اي را به همسري اختيار كند آن هم اگر دوره گرد باشد

اما با اينهمه امروز هم از تو خوشبخترم زيرا شخصيت يك رمان تراژدي را زندگي مي كنم و هر كسي مي خواند گريه مي كند

راستي

به وسعت دريا اشك مي ريزم و به تعداد اشكهايم دوستت دارم

بگذريم

احساس يك دوره گرد را كسي باور ندارد جز خدايي كه او را خلق كرده

حال مرا مي شناسي

من دوره گردي هستم كه هدفت قلبم را نشان رفت و هيچ پزشكي قادر به مداوايم نبود

 

اگر اين نامه بدستت رسيد لبخند بزن زيرا لبخندت را دوست دارم

                              ------------------------

باد بشدت به چهره ي پژمرده و گريان آيسودا پاشيد

دستش را جلوي صورت گرفت و نامه با جهشي به هوا پريد و در ميان جاده فرود آمد

بسختي بلند شد و پول هايي كه از فروختن گل بدست آورده بود از روي پيراهن بلندش به زمين ريخت و بسرعت در ميان باد مي دويد

در يك لحظه سكوت خيابان با ترمز ماشين و جيغ زني در هم شكست

عده ي زيادي اطراف او حلقه زدند او كاملن بي جان در خون مي غلتيد

در بين جمع دختری گريان به سمت او رفت و نامه را از ميان انگشتانش قاپید و بر پيشاني اش بوسه زد و آرام نالید:

 

 

بالاخره سورنا تو را کشت در طوفانی که شعله ی تو و نامه ات را خاموش کرد.

 

نویسنده:سمیه رضایی اصل

 

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, توسط طاهر خیری

صفحه قبل 1 صفحه بعد